محل تبلیغات شما

 

 

اگر مردی

درخت برشانه

دیدی

خواب هایت را

انکار نکن.

کلماتی که برایم مانده بود را

یک جا

به نشانیِ روزهای ماضی

پست کردم.

خاطراتِ قاب نشده ای هم بود

جا گذاشتمشان

برای مستاجر بعدی

شاید از من تنهاتر باشد.

می ماند جای خالی یک قلب

روی درختی کج.

جاگیر است.

خوراندش به درد کسی

از ماضی بعید می آید.

گفتم حالا که خاک از سرم می ریزد.

آب هم از چشم هایم.

کاشتمش روی شانه ام.

کاش جایی که می روم

اندکی نور هم داشته باشد.

 

برای عابران این جا...

صرف افعال دل تنگی از مصدر رفتن...

  ,هم ,جا ,ماضی ,یک ,روی ,خاک از ,از سرم ,که خاک ,حالا که ,گفتم حالا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خدمات کامپیوتری هر آنچه در مورد سگ و گربه باید بدانید!